نمیترسی؟
نه
نمیترسی واقعا؟
نه
حوصله ات سر نمیره؟
نه... من یه آدم اینتروورتم... تازه دارم لذت میبرم از
تنهایی... تازه مقدارش کافیه... عالیه!
معلومه که در انتخاب عنوان شک و تردید به دلم راه دادم؟
من اینجا در شهر غریب(نه خیلی هم حالا) در خونهی خاله که باید بهتون بگم از اینوره،
تنها در خانه شدم!
همه زنگ میزنن و تلاش میکنن این تنهایی لذتبخش رو از من بگیرن...منتها اونا نمیدونن که...
من هر روز شب ساعت 10 11 خاموشی میزنم...
نور های آبی رو روشن میکنم...
مخ دندون و نسواکمو سر صبر و حین دیدن فیلم مورد علاقهام میزنم و میکشم...
درهارو قفل میکنم...پنجره هارو میبندم...
**البته قبلش با دو تا گربهی همسایه که هر شب بلااستثناء روی دیوار تو بغل هم میشینن و ستارههارو نگاه میکنن یه میوحبت( صحبت به زبان میویی) انجام میدم که مطمئن باشم کم و کسری چیزی ندارن**
***ای کاش من یه گربه بودم با موود این دو تا قشنگا***
خلاصه جهت داشتن صدای سفید(وایت نویز) کولرو روشن میکنم...
آلارم هام رو چک میکنم چون فوبیای بیدار نشدن و به برنامه هام نرسیدن رو دارم (اگر که یه فوبیای رسمی باش البته)
بعدم تلاش میکنم خوابم ببره بدون اینکه به تمام شخصیتهای فیلم ترسناک ها فکر کنم!!
صبحها هم با وجود اینکه میترسم به موقع بیدار نشم، بیدار میشم!
یه قهوهی با شیر و عسل درست میکنم و یه صبحونهی مفصل...
بعدشم میشینم پای کارها و درسهام تا ساعت نهار!
بعد از نهار یکم استراحت میکنم...
دارم از تکنیک "یه اسپرسو بزن و نیم ساعت چرتی بخواب و سرحال بیدار شو" استفاده میکنم که بگم بهتون...جوابه!
*راستی چرا میگم مستر بین...البته
مستربین که نه...میس بین!
امشب رفتم مال نزدیک خونهی خاله...داشتم با عشق و علاقه به ع (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت: 15:39